شب و من
پنج شنبه ساعت۳شب بود باز دلم برات تنگ شد خیلی زیاد...مخصوصا وقتی اسمس شیدا رو دیدم.....
۱ساعت رو یه حد خیره شده بودم...هی خطش میزدم ...هی به بی نهایت میرسیدم....حرصم میگیره وقتی به هیچی نمیرسم....!
دیگه نمیتونم مثل قبل کنج پنجره بنشینم..اخه....!نمیتونم با ماه دردو دل کنم و اشکامو با اشکای اسمون مقایسه کنم و ستاره ها رو بشمورم....
نور کمرنگ تختمو روشن کردم...قران محکم تو بغلم گرفتم اخه دیگه پناهی ندارم..به کمدم تکیه دادم و هق هق زدم زیر گریه....اهنگی که دوسش داشت و هی گوش کردم...
دفترمو باز کردم کلی شعر گفتم...باهاش حرف زدم.....هنوز باورم نمی شد..
جمعه مجبور شدم با مامان اینا برم خرید اما چون امتحان داشتم باید میرفتم کتابخانه ...اما همه جا بسته بود مجبور شدم برم مسجد....اروم کفشامو یه گوشه گذاشتم...چراغ سبزش تو صورتم زد جو گیر شدم موهامو تو کردم...مسجد خالی بود...کتابمو باز کردم درس بخونم...اما ناخود اگاه خیس شد....کتابو میگم.....یاد شب قدر افتادم....تو همون جا نشسته بودم گریه میکردم که زودتر پیداش کنم...کاش هیچ وقت این دعا رو نمیکردم...فکر نمیکردم تو نامردی...کاش تو دنیا واسه همیشه انگیزم میموندی....
به دلم افتاد استخاره کنم..اخه هنوز عین دیونه ها دوست دارم....خیلی خلم مگه نه؟.به اوا گفتم برام بگیره ..یه نگاه به صورتم کرد....زد زیر خنده....گفت مگه تو به این چیزا اعتقاد داری؟برو ادم شو بعد...منم با گچی که دستم بود صورتشو خط زدم و گفتم تو با این چیزا کار نداشته باش....
وقتی جوابش اومد باور کردنی نبود.....گفت همه اش دروغه....اینده درخشان داره هرچند سختی و تنهایی داره!
دیگه نمیخوام به خاطرت...خدا رو به کل فراموش کنم....تازه دارم میفهمم عشق به خدا یه چیز دیگه اس شیرین تره...اون نامرد نیست ...واقعا دوست داره ....همدمته ...آبروتو نمیبره...منت نمیذاره...مهربونه...همیشه پشته ته......
امروز رفتم پایین شهر ...دلم کباب شد ...از این همه بی عدالتیووو.....خونه هارو دیدم....وای خدا کی میتونه تو اون خونه ها زندگی کنه و بعضیا فیش های حقوقی شون 30 میلیونه یا سفیده؟؟؟!!خدایا به داد مردم بیچاره برس...
امروز سومین ازمون و دادم همه اش درس خوندم انقد شبا نخوابیدم مریض شدم...حالم بد بود...
نمیدونم چرا قیافم شبیه دردو دل همه میان همه چیشونو بهم میگن...ومنم خل و احساساتی....باهاشون همدردی باید بکنم....مهرنوش قضیه طلاق خواهرش و تعریف کرد باهاش گریه کردم....دیگه واقعا حالم از هرچی مرده بهم میخوره.....چقد دخترا ساده ان....نمیگم دخترا م بد شدن...اما نه انقد دیگه....
مشوشم......اخه گوشیمو تو مدرسه گرفتن....اخه تو سرویس3ساعت بیکارم....زبان گوش بدم...اما مدیرمون نمیفهمه....منم مغرور یه بارم نگفتم بهم بده اما از اخمام فهمیده که
دیگه واسم کاراشون مهم نیست خسته شدم از این همه خر زدن این همه گریه این همه نرسیدن...
با اون همه خر زدن امتحانامو بد دادم ازمونامو.....خدایا به وصیته من گوش کن....بیا همه زندگیم شو ....نجاتم بده....خسته ام...
سلام بچه ها خوبید؟اینجا دردو دلای منه حرفامه و مطالبه قشنگ اما در باره عشق من دلم برایه نگرانم تنگیده امیدوارم پیداش کنم دعام کنید ممنون که سر زدید با نظراتون همراهی وکمکم کنید خوشحال میشم اگه خواستید منو با اسم نگران بلینکید و بعد بگید منم شما رو بلینکم فقط دوستای خوبم عشق مقدسه کثیفش نکنید ممنون از حضور گرمتون تو وبلاگه نا قابلم.........